انتظار.

دیگه از خستگیام خسته شدم

دیگه ز بستگیام بسته شدم

 

میزنم تیر به قلب بستگی

اگه آزاد بشم ز خستگی

 

 بسه تنهایی دیگه توی قفس

بسه این قفس بدون هم نفس

 

دیگه بسه تشنگی بدون آب

خوردن فریب و نیرنگ سراب

 

واسه هر کی دل من تنگ میشه

تا میفهمه دلش از سنگ میشه

 

دوستی از رو زمین پاک شده

مردی و مردونگی خاک شده

 

هر کی فکر خودشه تو این زمون

تو نخ آب یخ و گرمی نون

 

باید حرف دلمُ گوش کنم

غم دنیا رو فراموش کنم

 

دستمُ بلند کنم به آسمون

خودمُ رها کنم از این و اون

 

دلمُ جدا کنم از آدما

سینه مو پر کنم از یاد خدا


دیگه بسه، دیگه بسه انتظار   

ابر رحمت به سر دنیا ببار 

شب تاره، شب تاره، شب تار 

آسمون، خورشیدُ وردار و بیار... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد