ََApoptosis

  

 

 

 

 


سلولهای بدن ما اغلب در حال تقسیم هستند.

مرحله نمو مرحله ای هست که سلولها بزرگ و بالغ میشن.

گاهی بعضی از سلولها به مرحله ای از رکود در رشد میرسن. 


... و گاهی سلولها دست به اقدامی میزنند که بهش آپوپتوز (مرگ برنامه ریزی شده سلول) گفته میشه.

ژنهای خاصی فعال میشن...آنزیم هایی ساخته و ترشح میشن...

و سلول خودش رو از بین میبره! 


اقدامات مشابهی در بعضی از حیوانات هم مشاهده میشه.

گاهی وال ها برای خودکشی دسته جمعی به ساحل میان...

 

امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم.

ما انسانها...اشرف مخلوقات...به اندازه یک سلول هم حق تصمیم گیری نداریم.

یه روز با یک اشتباه به دنیا میایم...و یک عمر محکوم به زندگی هستیم...

شاید هم...

سراب

هیچ کس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود، از ما میگریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست

حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل میزنم

گاه بر حافظ تفال میزنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت: 


         ما ز یاران چشم یاری داشتیم           خود غلط بود آنچه میپنداشتیم...

انتظار.

دیگه از خستگیام خسته شدم

دیگه ز بستگیام بسته شدم

 

میزنم تیر به قلب بستگی

اگه آزاد بشم ز خستگی

 

 بسه تنهایی دیگه توی قفس

بسه این قفس بدون هم نفس

 

دیگه بسه تشنگی بدون آب

خوردن فریب و نیرنگ سراب

 

واسه هر کی دل من تنگ میشه

تا میفهمه دلش از سنگ میشه

 

دوستی از رو زمین پاک شده

مردی و مردونگی خاک شده

 

هر کی فکر خودشه تو این زمون

تو نخ آب یخ و گرمی نون

 

باید حرف دلمُ گوش کنم

غم دنیا رو فراموش کنم

 

دستمُ بلند کنم به آسمون

خودمُ رها کنم از این و اون

 

دلمُ جدا کنم از آدما

سینه مو پر کنم از یاد خدا


دیگه بسه، دیگه بسه انتظار   

ابر رحمت به سر دنیا ببار 

شب تاره، شب تاره، شب تار 

آسمون، خورشیدُ وردار و بیار... 

دانشمند انرژی هسته ای.

سلام علیکم

تازگیا اوضاع مرکز تحقیقات یه کم بهتر شده

منظم تر شدیم

من شدم مسئول ریختن مخ ملت توی فرغون!

به بر و بچی که با استاد جون تز گرفتن کمک میکنم

آخه استاد جون خودشون وقت ندارند!

 

کارهای دیگه هم انجام میدم... گاهی وقتا آب حوض هم میکشم !

کلاس زبان هم میرم

شب ها تو خواب با خودم انگلیسی صحبت میکنم!  ای ول کلاس! 

 

تازگیا برای خودمان یه پا دانشمند انرژی هسته ای شده ایم...!

 

مواظب باشیم اجنبی ها ندزدنمان! 

 

خبر خاصی نیست.

سلام و عرض پوزش به خاطر دیر آپ کردن...

اگر از حال من جویا شوید به خدا ملالی نیست جز دوری شما...!

مرکز تحقیقات کماکان با بی نظمی تمام به کار خودش ادامه میده و من بیشتر وقتم رو برای خوندن زبان گذاشتم...

خبری از چاپ شدن مقاله ها نیست و با افسردگی تمام به کارم ادامه میدم...

 

واقعا" نمیدونم چی بنویسم... هیچ خبری نیست و سکوت همه جا رو فرا گرفته...

از دوستانی که لطف میکنند کامنت میذارند خیلی ممنونم... ولی متاسفانه نه وقت سر زدن به وبلاگهای دوستان رو دارم نه حوصله شو...

منتظر یک اتفاق خارق العاده هستم تا شاید از این مود خارج بشم...

اگه نظری در این مورد دارید ممنونم میشم بدونم...