Flash Back

از پارسال که فارغ التحصیل شدم احساس میکنم هر روز نگرشم نسبت به زندگی داره تغییر میکنه، درباره مثبت یا منفی بودن این تغییرات مطمئن نیستم، اما احساس میکنم اون چیزائی که یه عمر دنبالشون میدویدم اگه نگم سراب بوده، لااقل ارزش اون همه دوندگی رو نداشته!

من همیشه فکر میکردم آدم باید دید باز و فوق العاده روشنی نسبت به مسائل داشته باشه و غرق در خواسته های پست دنیوی نشه!

اون وقت ها خیلی ایده آلیست بودم...

اما حالا زندگی برام حکم رودخونه ای رو پیدا کرده که چه من بخوام و چه نخوام جریان خودش رو داره! من فقط میتونم با موقعیت های خاصی که به خودم میگیرم این جریان رو آرام تر کنم، ولی نمیتونم جهت آب رو عوض کنم!

باید سعی کنم خودمو با شرایط وفق بدم...

البته چون اعتقاد دادم مهم ترین جزء زندگی یه آدم شغلشه، کار رو فقط به دید کسب درآمد نمیدونم، بلکه اعتقاد دارم آدم باید با کارش زندگی کنه و از اون لذت ببره، وگرنه زندگی خیلی سخت میشه...

در مورد شریک زندگی هم همین طور...به قول "النا" نباید دنبال کسی باشی که بتونی باهش زندگی کنی، باید دنبال کسی باشی که بدونش یه لحظه نتونی زندگی کنی!

ولی خوب تحولات جدید فکری باعث شده این اعتقادات کمی تعدیل بشه.

حالا فکر میکنم مهم ترین رکن خوشبختی اینه که آدم الکی خوش باشه! و به نظرات دیگران اهمیتی نده!

...

امروز یه خورده زیادی پرحرفی کردم! ببخشید! 

این هم برای تنوع :

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد